1.همین اول بگم قرار شده ننالم. :|
2. امروز یه حسِ فساد قوی بهم دست داد. به همون قوت چند ساعت قبل حس نمیشه ولی خب اثراتش هست، چه روحی چه جسمی. خب وقتی یکی تو این سن میگه جسمی معلومه بیشترِ منظورش چهرهی نامبارکشه.اون خستگی همیشگی هم که اصن بحثش جداست.
3. خب خیلی احمقانه میشه اگه انتظار داشته باشی هیچیت نشه، وقتی یه جا میکَپی و وقتِ «زیادی» پای انیمه میذاری. البته خیلی هم منصفانه نیست از کلمهی«زیاد» برای توضیح حجم زمان دیدن ۱۲قسمتِ حداقل ۲۰دقیقهای انیمه استفاده کنی. خارج از محدودهی این کلمهست.
4. اگه کسی دقت کنه انگار یه مرضی دارم که دوستدارم جملههارو به پیچیدهترین حالت ممکن تبدیل کنم؛ جوری که خودم هم باید برگردم ببینم اول جلمه چی گفتم که تهشو با چه فعلی جمع کنم بره پی کارش.
5. حالا که حرفش شد، از جمله امراض دیگهام «سندروم پرانتز»ه. حالا اینکه اصن یه همچین چیزی هم هست و این نامگذاری رسمیه یا نه به من ربطی نداره. مهم اینکه من دوستداشتم اسمشو این بذارم(مثلا شاخطوری). به این شکل که هرچی توضیح هست رو میچپونم تو پرانتزا. اصن انگار معتاد شدم به پرانتز فکنی(حالا که هم معتاد شدیم به چی معتاد شدیم). یکی نیست بزنه پس این سر بگه:چطه؟چِتی؟(منظور عملِ صالحِ چِتْکردن است) خب میمیری ادامهش بنویسی یا چی؟
6.اندراحوالات هم اینکه با درس زیبای ریاضی به معاشرت نشستیم بلکه اوضاع ترم زیاد به قهوهای میل نکنه.از اونجایی هم که طبق استحضار همگان، این درس شیرین همنشین فوقالعاده خوشمشربیه ممکنه تا پاسی از شب به همین حالتِ فیض سر کنیم.
7. یه سفارش طرح دارم مربوط به. حالا که فکرشو میکنم نگم بهتره. فقط میخواستم بگم یهجورایی دارم ازش شونه خالی میکنم. درسته به هرحال انجامش میدم. اگه انجام شد که آپلود میکنم انشالله.
8. یه جوری دارم نمازامو خراب میکنم انگار. . یادم میاد یه بار «م» از قضا شدن نمازش گفت و خیلی هم ناراحت بود. من: باید فقط توی یه سیاهچاله غرق بشم. دیگه توضیح ندم.
9.دارم به نئاندرتال تبدیل میشم. دیگه امشب هم وقتی نیست برم حموم. تا این حد به فنام.
10. برای هم دعا کنیم.
درباره این سایت