اصلاش خاصیت آدمی به همین ذهن مشوش پر از اوهاماش است; این را که از او بگیری که دیگر چیزی نمیماند. مثل بیرون کشیدن جوهر کلمات از لای کاغذ کتاب، مثل ربودن ماه رخشان از دل آسمان تیرهی شب، مثل تهی کردن پرنده از پرواز، مثل رمیدن من از تو. . با همین وهم میشود مرز باریک خیال و واقعیت را زدود. با همین وهم میشود دنیای خاکستری دودآلود را رنگ زد. راستاش حتی میشود دروغ گفت، که بَه، چه همه چیز جور است و به میل. بلکه مسکنی باشد برای درد تلخیها.
ادامه مطلب
درباره این سایت